پسر روستایی تصادفا واگن پر ذرت خود را در جاده سرنگون کرد.
کشاورزی که در آن نزدیکی ها زندگی میکرد آمد تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. او باصدای بلند گفت:((اهای پسر ناراحتی هایت را فراموش کن و به خانه ی ما بیا وشام را با ما صرف کن.بعد من کمک میکنم که واگنت را درست کنی.
پسر جواب داد :شما خیلی لطف دارید ولی فکر نمیکنم بابام بخواهد من این کار را بکنم. کشاورز با اصرار گفت:آه بیا برویم پسرم. بالاخره پسر موافقت کرد و گفت:بسیار خوب باشد ولی بابام دوست ندارد. بعد از شام صمیمانه پسر از میزبانش تشکر کرد و گفت:حالا حالم خیلی بهتر شده اما نمیدانم بابام واقعا ناراحت خواهد شد. همسایه گفت:
من فکر نمیکنم راستی بابات کجاست؟
"او زیرواگن است"
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0